پایگاه خبری هنر هشتم؛ باورمندی مردم به عملکرد دستگاههای حکومت، یکی از شاخصهایی است که میتوان به مدد آن، میزانی از توسعه سیاسی را سنجید. مولفهای که در دانش سیاست از آن بهعنوان سرمایه اجتماعی یاد میشود. اینجا سعی میکنم سرمایه اجتماعی را از بُعد ارزشها، تبیین کنم. در واقع معتقدم سرمایه اجتماعی، همسویی بالای ارزشهای حاکمان با ارزشهای عامه مردم است. طبیعی است این همسویی میسر نمیشود مگر در سایه صداقت، شفافیت، جدیت و دغدغهمندی دولتمردان و سیاسیون.
یکی از مطالباتی که همواره از سوی مردم، خصوصا در دو دهه اخیر در ایران، مطرح شده و میشود، موضوع شفافیت روسای جمهور، وزرا، نمایندگان و در مجموع حاکمان سیاسی کشور است که معالاسف طی چند سال اخیر، این مطالبه بهصورت جدی پیگیری نشده است.
همین امر باعث میشود که بخشی از مغرضان، گاه دروغهای بسیار بزرگی را در رابطه با مسئولان بلندپایه نظام در فضای خبری کشور، نشر بدهند و برخی از مردم نیز بهدلایلی آن دروغها را باور کنند. بهنظر میرسد آنچه که در رابطه با موضوع شفافیت نهادهای دولتی، تقنینی و قضائیه مغفول مانده، حضور مداوم مسئولان در بین مردم است.
این مسئله در چند سال اخیر چنان شدت یافته است که با یک نگاه اجمالی بهنظر میرسد در حوزه ارزشها و باورها، گویا نهادهای حکومتی در یک مسیر کاملا متفاوت با مسیر مردم حرکت میکنند. این روند جریانهای اجتماعی را بهگونهای صورتبندی میکند که در حوزه غیردولتی، گاه حتی خردهنهادهای موازی هم شکل میگیرند. مثلا در جریان زلزله سال گذشته استان کرمانشاه، مردم به متولیان اصلی رسیدگی به وضعیت زلزلهزدگان مثل هلال احمر، بهزیستی و سایر نهادها و سازمانها، اعتماد بسیار کمتری نشان دادند ولی در عوض، حرکتهای خودجوش مردمی در شهرها و روستاها بهسرعت و بهصورت موازی با ارگانهای دولتی کارهای عظیمی را انجام دادند. جالبتر اینکه در این بین سلیبریتیهای ورزشی، تلویزیونی، سینمایی و حتی دانشگاهی، مثل علی دایی، جواد خیابانی، صادق زیباکلام و … گوی سبقت را از ارگانهای دولتی ربودند و نتیجه را تا اینجای کار دیدهایم.
حرکت مردم و سلیبریتیها در جریان امدادرسانی به زلزلهزدگان جای تقدیر بسیار دارد و باید از این حس نوعدوستی، نهایت امتنان را داشت اما قطعا یک فرد ورزشی، تلویزیونی یا دانشگاهی مشغلههای زیادی دارد و طبیعی است که بهتنهایی توان مدیریت بحران را ندارد و همه به این نکته اذعان دارند که مدیریت بحران، یک کار تخصصی و نهادی است. بنابراین یک حلقه مفقوده در این بین وجود دارد که باعث عدم کارایی نهادهای دولتی میشود و از سوی دیگر، کارویژههای دیگری برای افراد «غیر» تعریف میکند. قطعا باید از ظرفیت سلبریتیها در مواقع بحران یا ایجاد هیجان و نشاط اجتماعی بهره برد اما خود این بهرهمندی از ظرفیت سلبریتیها هم باید همراستا را کارویژههای نهادهای متولی باشد. در واقع اینها باید در طول نهادهای متولی باشند، نه در عرض چنین نهادها. چنین بهنظر میرسد که حلقه مفقوده در این ماجراها، عدم اطلاعرسانی وثیق و دقیق به مردم از طریق رسانههای صادق و شفاف باشد و از سوی دیگر، متاسفانه عملکرد برخی از افراد در قامت مسئول و مدیر، چنان غیرمسئولانه و گاه خائنانه است که گاه بخشی از مردم را به این باور میرساند که در بین نهادهای دولتی فسادی سیستماتیک وجود دارد.
چنین «مسائلی» رفتهرفته توان تبدیل شدن به بحران را دارند که این امر نیز میتواند کارآمدی و مشروعیت نظام اداری را زیر سوال ببرد. چهار عنصر اساسی در یک نظام حکومتی مطلوب باید در کنار هم باشند تا کارکردهای سیاسی به درجه خوبی از اطمینان برسند: مشروعیت، کارآمدی، همبستگی میان حاکمان و استیلا بر مردم.
غرض از بیان این نکته، این است که با تغییر معادلات سیاسی در چرخه قدرت، اینک «استیلا بر مردم» تعریف متفاوتی نسبت به سدههای پیشین پیدا کرده است. امروزه استیلا بر مردم از طریق قدرت اسلحه و میلیتاریسم میسر نیست و حاکمان باید بر ضمیر و اندیشه مردمان توام با صداقت، شفافیت و رافت حکومت کنند.
بنابراین در اینجا یکی از نقشهای اصلی را نهاد «روابط عمومی» بازی میکند. اگرچه متاسفانه در ایران، نقش روابط عمومی چندان مشخص و منقح نیست اما زیباترین و رساترین تعریف از روابط عمومی را پروفسور حمید نطقی بیان میکند که روابط عمومی مدعیالعموم مردم در برابر سازمان و مدافع سازمان در بین مردم است. اگر روابط عمومیها از استقلال کامل برخوردار باشند و صدالبته در کنار آن، مسئولان نیز صداقت و جدیت از خود نشان دهند، ارزشهای مردم و حاکمان در یک راستا حرکت خواهند کرد.