پایگاه خبری هنر هشتم – یادداشت های ایرانشناسی میلاد عظیمی – برنامه “پرگار ” بیبیسی فارسی بحثی داشت با موضوع «زبان فارسی چطور در ایران غلبه یافت؟» برخی از دوستان پیغام گذاشتند که چیزی درباره محتوای ضد ایرانی این برنامه بنویسم. دوستی نوشت تو معلم زبان فارسی هستی و «نان زبان فارسی را میخوری، چرا سکوت کردی؟» پاسخ من این بود که اولاً این حرفها تازه نیست و دانشمندان به آنها پاسخ دادهاند. دیگر اینکه آنقدر متخصص و زبانشناس کاربلد و دانشمند هست که نوبت به امثال من نرسد.
همچنین راستش را بخواهید اساساً اعتقاد ندارم که این یک برنامه علمی بودهباشد. یک برنامه سیاسی بود که هدف سیاسی مشخصی را دنبالمیگرفت. هدفش هم تخریب انسجام و وحدت ملی و آسیب زدن به تمامیت ارضی ایران بود. تیغهایی را برای روز مبادا تیز میکرد. به نظر من آن دانشمندی که میفرمود زبان فارسی با زور «غلبه» یافته است و با شوق از بیبیسی فارسی حقگزاری می کرد که لغت «غلبه» را به درستی به کار برده تا وجه غالب و مغلوبی و زور را برساند، از حقایق تاریخی و مسلّمات علمی بیخبر نبود. دانسته علم و حقیقت را زیرپا می گذاشت.
آیا آن دانشمند مهمان بیبیسی فارسی اینقدر نمیدانست اگر زور بود کدام زور سلطان محمود غزنوی را مجبور کرده بود تا در دربارش آن چنان به شعر فارسی بها بدهد و آنقدر شاعران را حمایت کند که بشود نمونه آرمانی حمایت از شعر فارسی و شاعران در تاریخ ادبیات ایران. که شاعران صاحب قبول دربارش بشوند رشک خاقانی و انوری که شاعر مثل عنصری فراوان هست اما ممدوحی مثل محمود کجاست؟ کدام شمشیر محمود را ناچار کرده بود؟ خلیفه عباسی؟! امرای سامانی؟ سلاطین هند؟!
آیا آن دانشمند مهمان بیبیسی فارسی اینقدر نمیدانست اگر زور بود کدام زور ملکشاه و سنجر سلجوقی را وادار کرده بود که شعر فارسی را خریدار باشند و حامی ادبیات فارسی شوند؟ سلجوقیان از ترس کدام شمشیر در دربارشان شاهنامهخوان داشتند و بر فرزندانشان نامهای شاهنامهای مینهادند. تا به آنجا که سراینده “علی نامه” را به این وهم بیندازد که حمایت از شاهنامه برای برجسته کردن رستم است و به محاق بردن امیرمؤمنان علی.
چرا محمود غزنوی و ملکشاه و سنجر مثل یعقوب لیث، یکبار به شاعر دربار خود نگفتند به زبان ما سخن بگو. یک قصیده ترکی بگو. از که میترسیدند؟ شمشیر که بر گردهشان بود؟ ناصرالدینشاه از که میترسید که چندهزار صفحه خاطرات به زبان فارسی نوشته و با زنان ایرانی و فرنگی به زبان فارسی مغازله کرده است؟
در عهد ایلخانان، زین قدسی به چهار زبان فارسی و عربی و ترکی و مغولی در مدح پادشاه مغول شعر سرود. در همان عصر پوربهاء جامی چند شعرش را لبریز از لغات و اصطلاحات مغولی کرده بود. چرا ؟ لابد این کار در آن زمان نزد آن حکومت بیخریدارنبود. پس چرا غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان و دیگران و دیگران خریدار ایننوع شعرها نبودند؟ نکند از چکمه رضاشاه میترسیدند؟
نه… آن آقای دانشمند و صحنهپردازان بیبیسی فارسی اینها را خوب میدانند اما میگویند و بازمیگویند و باز… سخن ایشان علمی نیست که پاسخش مقاله علمی باشد. سخن ایشان سیاسی است و باید پاسخ مناسب به آن داده شود.
پاسخ مناسب هم این است که ما مردم ایران با هم مهربانتر باشیم. اختلافهایمان را به رسمیت بشناسیم. یکدیگر را تحمل کنیم. به هم احترام بگذاریم. اصلاً به جای یادداشت نوشتن و درفضای مجازی با بدخواهان ایران مجادله کردن، بیاییم با همکار و همدرس و همسایهی سنی و شیعه و مسیحی و زرتشتی و کلیمی و لائیک خود – به حکم اینکه انسان است و ایرانی است – لبخند بزنیم و مهربانتر و دردآشناتر باشیم. از هرگونه اهانت و تحقیر قومیتی پرهیز کنیم. سخن نژادپرستانه نگوییم. زبان فارسی و نیز موسیقی و صنایعدستی و آداب و رسوم اقوام ایرانی را بیشتر قدربدانیم. به چشم دیدیم که این موج انساندوستانه ملی که برای کمک به هموطنان زلزله زده کرد برخاست، چقدر دلها را به هم نزدیک کرد. بیشعار و بیجدل عملاً وحدت ملی را تحکیم کرد.
نفع حکومت هم در تقویت انسجام ملی است. بهترین راه تقویت انسجام ملی، بسط رفاه و رفع تبعیض است. یک شغل که در کردستان ایجاد شود، بیشتر از هزار مقاله، وحدت و امنیت ملی را تقویت میکند. پاسخ یاوهگویان، ترمیم و بهبود وضع محیط زیست خوزستان است . احیاء دریاچه ارومیه است. حضور بیشتر اقلیتهای دینی و مذهبی در سطوح مختلف مدیریت کشور است. همین روزها رسماً اعلام شد که تغذیه در بلوچستان مناسب نیست و مردم در مضیقه شدید هستند. گرسنگی در هرجای ایران ویرانگر و موجب شرمساری است و درسیستان بیشتر.
استاد بدیعالزمان فروزانفر میگفت معنای وطندوستی واقعی این است که وطن را به حدی از آبادی و آزادی و رفاه برسانیم که شایسته عشق ورزیدن باشد. راه این است…